«عاقبت چه بر سر قورباغه آمد؟»، مجموعه 23 داستان کوتاه را دربرمیگیرد. بخشی از این داستانها، کارهای روزمره بچهها را شامل و از زبان بچهها مطرح میشود.از زبان فابیان هفت ساله، فریدریکه پنج ساله و کلمنز که کمتر از چهار سال دارد. راوی یکی از داستانها هم «زُفی» است که هنوز به دنیا نیامده و داستان را از شکم مادرش روایت میکند. هرچند بچههای دیگری هم چون هانا، مارک، باستی، ناتالی و... هستند. در داستان فراری میخوانیم که اروین حداقل سالی چهار بار از خانه میگریزد. او حالا بزرگ شده است و هنوز هم علت این کار را نمیداند. اروین وقتی هفت ساله بود یک عالم کک و مک روی گونههایش داشت و موهایش سیاه و پرپشت بود. او همیشه در مسابقات دو سریعتر از همه میدوید. پدرش مدام در سفر بود و مادرش روزها سر کار میرفت. داستان عاقبت چه بر سر قورباغه آمد، ماجرای یک سفر تفریحی است. نمیدانم شما چیزی درباره جَزر و مَد میدانید یا نه. هر دریایی جزر و مد دارد. موقع مَد آب دریا به طرف خشکی میآید. موقع جَزر آب از خشکی عقبنشینی میکند. هنگام جزر آب با چنان قدرت و سرعتی به عقب بر میگردد که اگر کسی در آن موقع در دریا شنا کند آب او را با سرعت هر چه تمامتر به دریا میکشد.
پتر هرتلینگ آثار بسیاری را در قالب رمان، شعر و مقاله دارد. او علاوه بر دریافت جوایز ادبی، جایزه کتاب نوجوان آلمان در سال ١٩٧٦ و جایزه کتاب کودکان زوریخ در سال ١٩٨٠ را به خود اختصاص داد. کتاب « عاقبت چه بر سر قورباغه آمد ؟ »
قسمتی از کتاب :
یک روز برند، سردسته آنها، گفت: «خوب تو هم میتوانی فردا با ما بیایی.»روز بعد با مادربزرگش غذا خورد و بدون اینکه چیزی بگوید خانه را ترک کرد و پیش پسرها رفت. آنها یک گاری دستی کوچک داشتند که چادر و بقیه وسایل را با آن حمل میکردند. مسئولیت گاری دستی بر عهده اروین افتاد. جاده از سینهکش تپه بالا میرفت و او نفسنفسزنان گاری را با خود میکشید ولی پسرها هیچ کمکی به او نمیکردند. او به آنها نگفت که خسته شده و دیگر توان راه رفتن ندارد. رفتهرفته راههای جنگل پر از دستانداز شد. گاری دستی مدام به ریشه درختان که از خاک بیرون زده بودند گیر میکرد و چپه میشد. دو تا از پسرها که بزرگتر از او بودند کمکش کردند. آنها گفتند، او هنوز باید خیلی چیزها یاد بگیرد.دریاچه نسبتاً بزرگ بود و در وسط آن جزیرهای با چند درخت وجود داشت.بِرند گفت: «یک نفر آنجا زندگی میکند که ما هنوز نفهمیدهایم او کیست. شاید دزدی است که از زندان فرار کرده یا مردی است مثل انسانهای عصر حجر. شب میرویم و جزیره را فتح میکنیم.»هوا تاریک بود و آسمان را ابرهای تیره پوشانده بود. هیچ ستارهای دیده نمیشد. اروین در آن هوای شرجی سردش شده بود. کلک کوچک و از هم وارفته بود و به اندازه آنها گنجایش نداشت. آب مرتب لَمبَر میخورد و روی چوبها میریخت و در کفشهایش میدوید.بِرند او را دعوا کرد: «چرا کفشهایت را در نیاوردهای؟»خوب شلوارش هم خیس خیس بود. دیگر فتح جزیره اصلاً برایش جذابیتی نداشت.
کلمات کلیدی : گیتا رسولی | پتر کنور | گروه سنی کودک و نوجوان | پتر هرتلینگ | انتشارات آفرینگان | فروشگاه اینترنتی کتابم کو | خرید اینترنی کتاب | داستان های مهیج | کتاب های تخیلی | عاقبت چه بر سر قورباغه آمد
منبع دریافت این مطلب : فروشگاه اینترنتی کتابم کو